نغمه های عشق

همه عالم صدای نغمه اوست کو عاشقی که بشنود آواز

نغمه های عشق

همه عالم صدای نغمه اوست کو عاشقی که بشنود آواز

رضایت درون یعنی بهشت


وقتی کلامی را جاری کردی ارتعاشی می‌سازی و ارتعاش تو موجی می‌سازد در دل مخاطب!گاهی این موج می‌تواند...کسی را به زیر برد و گاه به اوج!
اولین کسی که به همراه این موج به بالا یا به پایین میرود خود تو هستی !
مگذار موج کلامت تو را به نزول سوق دهد ...
اگر نمی دانی نگو !
اگر می دانی به بهترین شیوه بگو!
..باید همواره زیبا ترین هایت را بر زبان آوری !
حتی به هنگامه ی خشم !
آنچه را که کلام تو جاری میسازد ..
همه ی آن چیزی است که تو در آن لحظه هستی!
بگذار تا فقط خوبیهایت جاری شود ...
از انعکاس تیرگیها بر آینه ی دل مخاطبت واهمه داشته باش ..
.چرا که این تیرگیها گسترش می یابد..
!پس تو به نوبه ی خودت مگذار که جهان تیره و تار شود..
!همیشه زیباترینهایت را جاری کن
جهنم مکانی جغرافیایی در جایی نیست بلکه حالتی از روح ناراضی است..
رضایت درون یعنی بهشت.
"آرامش"هنر نپرداختن به مسائلی است که حل کردنش سهم خداست ..
لحظه هایتان لبریز از آرامش...

فیلترها

هر غذایی را میخوری؟؟؟ حتی غذای فاسد؟
هر آبی را می نوشی؟ حتی آب نامطبوع؟
و هر حرفی را در هر جایی میگویی؟؟
خــــــــــیــــــــر!
تو برای خودت فیلترهایی را تعریف کرده ای، و اگر چیزی از فیلترهایت عبور نکند از آن استقبال نمیکنی...

پس فیلترهای دیگری هم تعریف کنیم!
یک فیلتر برای ذهن،،، که به هرچیزی نیندیشیم!
یک فیلتر برای چشم،،، که هرچیزی را نبینیم!
یک فیلتر برای گوش،،، که هر سخنی را نشنویم!
یک فیلتر برای زبان،،، که هرسخنی را بدون تامل وتفکرنگوییم!
یک فیلتر برای دل،،، که هرکسی را به آن راه ندهیم!
یک فیلتر برای روح،،، که آنرا با فساد تباه نکنیم!

گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود

گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود 
گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود 
گاهی بساط عیش خودش جور میشود 
گاهی دگر تهیه بدستور میشود 
گه جور میشود خود آن بی مقدمه 
گه با دو صد مقدمه ناجور میشود 
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است 
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود 
گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست 
گاهی تمام شهر گدای تو میشود 
گاهی برای خنده دلم تنگ میشود 
گاهی دلم تراشه ای از سنگ میشود 
گاهی تمام آبی این آسمان ما 
یکباره تیره گشته و بی رنگ میشود 
گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود 
از هرچه زندگیست دلت سیر میشود 
گویی به خواب بود جوانی مان گذشت 
گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود 
کاری ندارم کجایی چه میکنی 
بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود
قیصر امین پور

آرامش سنـگ یا آرامش بـرگ ؟

مردجوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود.

استادی از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست.
مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: "عجیب آشفته ام و همه چیز زندگی ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟"
استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین را داخل نهر آب انداخت و گفت: به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آن می سپارد و با آن می رود.
سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت.

استاد گفت: "این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی اش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگ را؟!"
مرد جوان مات و متحیر به استاد نگاه کرد و گفت: "اما برگ که آرام نیست. او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین می رود و الان معلوم نیست کجاست! لااقل سنگ می داند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی خورد. من آرامش سنگ را ترجیح می دهم!"

استاد لبخندی زد و گفت: "پس چرا از جریان های مخالف و ناملایمات جاری زندگی ات می نالی؟ اگر آرامش سنگ را برگزیده ای پس تاب ناملایمات را هم داشته باش و محکم هر جایی که هستی آرام و قرار خود را از دست مده."
استاد این را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد.
چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی مرد جوان از استاد پرسید: "شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را انتخاب می کردید یا آرامش برگ را؟"
استاد لبخندی زد و گفت: "من تمام زندگی ام خودم را با اطمینان به خالق رودخانه هستی و به جریان زندگی سپرده ام و چون می دانم در آغوش رودخانه ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمی شوم و من آرامش برگ را می پسندم .

پاکی و پاک بودن منشا تمامی خیرها و برکات الهی است . پاکی در چشم پاکی در گفتار پاکی در کردار و اندیشه .

پاک بودن از دیدگان آغاز می شود کسی که از چشمانش مراقبت کند و آنها را با هر چیزی نیالاید پاک می ماند پاک بودن وفاداری را همراه می آورد و عشق سرمنشا آن است عشق که بی آن زندگی هیچ رنگ و بویی ندارد و پوچ و خالی می شود و سرآغاز آرامش و خوشبختی است .

هر کسی قدر و قیمتی دارد و قیمت هر کسی هرچقدر که پاکتر باشد بالاتر و والاتر است یک نفر خودش را به دنیا و مادیات و ثروت و بسیاری مسائل پوچ و بی ارزش می فروشد اما پاکان قدر و قیمتی فراتر دارند آنها که قلبشان مالامال از عشق و وفا و صداقت است پاکی خود را نمی فروشند و قدر و قیمت دل آنها نه گران است و نه ارزان تنها فروتنی دل پاکی و صافی و ایمان و قلبی سرشار از عشق خداوند همین و فقط همین .

خداوند می فرماید : هر کسی که خود را پاک نگه دارد خداوند را مشاهده می کند و با او راه می رود .

عید فطر مبارک


عید فطر.. عید پایان یافتن رمضان نیست..


 عید بر آمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است..


 چونان ققنوس که از خاکستر خویش دوباره متولد می شود.


 رمضان کوره ایی است که هستی انسان را می سوزاند و آدمی نوبا جانی تازه از آن سر بر می آورد.


 فطر شادی و دست افشانی بر رفتن رمضان نیست،


 بر آمدن روز نو، روزی نو و انسانی نو است.


 بناست که رمضان با سحرهاوافطارهایش.. با شبهای قدر و مناجاتهایش از ما آدمی دیگر بسازد.


 اگر درعید فطر درنیابیم که از نو متولد شده ایم..


 اگر تازگی را در روح خود احساس نکنیم.. 


عید فطر عید ما نیست


رشد کردن یعنی اینکه در عمق وجودت فرو روی

برای رشد کردن , کافی ست به یک درخت نگاه کنی . هنگامی که درخت رشد می کند ,
ریشه هایش در عمق پیش می روند . اینجا تعادل برقرار است : هر چه درخت بلندتر شود ,
ریشه هایش عمیق تر می شوند . رشد کردن یعنی اینکه در عمق وجودت فرو روی ,
جایی که ریشه هایت قرار دارند .