نغمه های عشق

همه عالم صدای نغمه اوست کو عاشقی که بشنود آواز

نغمه های عشق

همه عالم صدای نغمه اوست کو عاشقی که بشنود آواز

عشق

عشق هرگز به مرگ طبیعی نمی میرد. می میرد چون ما نمی دانیم چگونه دوباره از سرچشمه اش سرشارش کنیم.

حس لطیف دوستی

صدای باران از آن صداهایی‌ است که آدم را به خود می‌آورد. مخصوصا اگر در داخل خانه نشسته باشی و یک آن صدای تند و تند برخورد قطرات باران را بر زمین بشنوی. ناخودآگاه می‌آیی کنار پنجره. انگار صدای پای مهمانی را در حیاط شنیده باشی و با اینکه می‌دانی کیست باز هم مشتاقی که مطمئن بشوی. بله. خودش است! باران آمده!

بعضی از دوست‌های آدم می‌توانند مثل باران که صدای پایش آدم را به خود می‌آورد، دگرگونت کنند. آن قدر که از درون خانه تنهایی و انزوایت بیایی بیرون، آن هم سراسیمه و با عجله! برای اینکه مهمان ناخوانده‌ای را که میدانی کیست ببینی.
باران می‌آیدو با خود همه حس‌های خوب را می‌آورد. به خاک بی‌جان طراوت می‌بخشد و زندگی را زنده می‌کند. در سایه باران درختان قد می‌کشند و گل‌ها سر ذوق می‌آیند. بعد از هر باران صدای گنجشک‌ها آهنگین‌تر از پیش می‌شود و این همان چیزی‌ست که ما از یک دوست خوب می‌خواهیم. اینکه طراوت را به زندگی‌مان برگرداند و حس رویش، رشد و تازگی را در وجودمان زنده کند. حسی که در هوای خشک کمتر می‌توان پیدایش کرد.
باران‌های اینچنینی از آن باران‌هایی هستند که دوست داری زیرشان خیس شوی. حتی اگر همه مردم دنیا زیر این باران‌ها چتر بر سر بگیرند. دوست شدن با این جور آدم‌ها به راحتی بستن یک چتر است. زود خیس می‌شوی و همه وجودت را از حس لطیف دوستی سرشار می‌کنند.

عاشق آن نیست که هر دم طلب یار کند
عاشق آن است که دل را حرم یار کند...

فردا یک راز است برایش برنامه ریزی کن اما نگران نباش.......
دیروز خاطره بود پس حسرتش را نخور..............
ولی امروز یک هدیه است.قدرش را بدان...............

ﺑﺪ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ !
ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺑﻪ ﻗﺮﺑﺎﻧﺖ ﺑﺮﻭﻡ ﻫﺎﯼ ﺗﺎﯾﭙﯽ
ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﺎﯼ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺳﯽ
ﺑﻪ ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ ﻫﺎﯼ ﻓﯿﺲ ﺑﻮﮐﯽ ، ﻭﺍﯾﺒﺮﯼ ، ﻭﯾﭽﺘﯽ ، ﻻﯾﻨﯽ
ﺑﺪ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ !
ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﺎﻧﺘﮑﺖ ﻟﯿﺴﺘﻤﺎﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﻭ " ﻗﻠﺐ
ﻫﺎﯼ ﺳﺮﺥ " ﺭﺍ ﺭﻭﺍﻧﻪ ﯼ ﺗﮑﺴﺖ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﻋﺸﻘﻢ ﻭ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻭ
ﮔﻠﻢ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﮐﺮﺩﯾﻢ
ﻓﺮﻗﯽ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩ ، ﻛﻪ ﺑﺎﺷﺪ
ﺩﯾﮕﺮ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﺩﻡ ﺩﺳﺘﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﺗﺮﻓﻨﺪﻣﺎﻥ ﺷﺪ
ﮐﻠﻤﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﻣﻘﺪﺳﻨﺪ ، ﮐﻪ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ! ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﺩﺳﺖ ﻭ
ﭘﺎ
ﻓﺮﻗﯽ ﺑﺮﺍﯾﻤﺎﻥ ﻧﮑﺮﺩ ﮐﻪ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ، ﺍﺯ ﭼﻪ ﺟﻨﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ
ﻓﻘﻂ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺩﻣﯽ ﺑﮕﺬﺭﺩ ﺑﺮﺍﯾﻤﺎﻥ ﮐﻔﺎﯾﺖ ﮐﺮﺩ
ﺑﺪ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ !
ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩﯾﻢ ﻭ ﺑﻮﺳﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﮐﺮﺩﯾﻢ
ﻭ ﺁﻧﺴﻮﯼ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﭘﯿﭽﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﭘﯿﭽﺎﻧﺪﯾﻢ
ﻭ ﺑﻪ ﺯﺭﻧﮕﯽ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺁﻓﺮﯾﻦ ﮔﻔﺘﯿﻢ
ﺣﺎﻝ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎﻣﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻣﺮﮒ ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺭﺍ ﺟﺸﻦ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ
ﺩﺭﺩﻧﺎﮎ ﺍﺳﺖ ﺣﺎﻝ ﻭ ﺭﻭﺯﻣﺎﻥ
ﺩﺭﺩﻣﺎﻥ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ !
ﮐﻤﯽ ﺻﺪﺍﻗﺖ
ﮐﻤﯽ ﺷﻬﺎﻣﺖ
ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿﻦ .

نیچه میگوید :اگر انسان چرایی زندگی اش را بداند با هر چگونگی خواهد ساخت!
لحظه ای بایست .کجا میروی ؟ برای چه آمده ای ؟ این شکوه معجزه دستان خداوند آمده است تا حقوقی بگیرد و ماشینی بخرد و خانه ای ؟
رسالتت چیست ؟ اینگونه که به تاخت بر عمرت میگذری و گیسوانت را به سفیدی میرسانی و قامتت را به خاک نزدیک مینمایی ،به صیدی یا در صیدی ؟

خشم

گفته میشود:شبی مار بزرگی وارد دکان نجاری میشود برای پیدا کردن غذا. و عادت نجار این بود که موقع رفتن بعضی از وسایل کارش را روی میز بگذارد ان شب هم اره کارش روی میز بود همینطور که مار گشتی میزد بدنش به اره گیر مکند وکمی زخم میشود مار خیلی ناراحت میشود وبرای دفاع از خود اره را گاز میگیرد که سبب خون ریزی دور دهانش میشود او نمیفهمد که چه اتفاقی افتاده و از اینکه اره دارد به او حمله میکند ومرگش حتمیست تصمیم میگیرد برای آخرین بار از خود دفاع کرده وهر چه شدیدتر حمله کند و دور اره بدن...ش را پیجاند وهی فشار داد نجار صبح که آمد روی میز بجای اره لاشهء ماری بزرگ وزخم آلود دید که فقط وفقط بخاطر بیفکری وخشم زیاد مرده است.
احیانا درلحظه خشم می خواهیم دیگران را برنجانیم بعد متوجه میشویم جز خودمان کس دیگری را نرنجانده ایم وموقعی این را درک میکنیم که خیلی دیر شده...
زندگی بیشتراحتیاج دارد که گذشت و چشم پوشی کنیم از اتفاقها؛ازآدمها؛ از رفتارها؛گفتارها؛
خودمان را یاد دهیم به گذشت و چشم پوشی عاقلانه وبجا. چون هر کاری ارزش این را ندارد که روبرویش بایستی واعتراض کنی