نغمه های عشق

همه عالم صدای نغمه اوست کو عاشقی که بشنود آواز

نغمه های عشق

همه عالم صدای نغمه اوست کو عاشقی که بشنود آواز

عید فطر

عید فطر.. عید پایان یافتن رمضان نیست..


 عید بر آمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است..


 چونان ققنوس که از خاکستر خویش دوباره متولد می شود.


 رمضان کوره ایی است که هستی انسان را می سوزاند و آدمی نوبا جانی تازه از آن سر بر می آورد.


 فطر شادی و دست افشانی بر رفتن رمضان نیست،


 بر آمدن روز نو، روزی نو و انسانی نو است.


 بناست که رمضان با سحرهاوافطارهایش.. با شبهای قدر و مناجاتهایش از ما آدمی دیگر بسازد.


 اگر درعید فطر درنیابیم که از نو متولد شده ایم..


 اگر تازگی را در روح خود احساس نکنیم.. 


عید فطر عید ما نیست

پروردگارا


نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم 

نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی


در اگر باز نگردد، نروم باز به جایی

پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی


کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی

باز کن در، که به جز این خانه مرا نیست پناهی


گر به دولت برسی مست نگردی مردی

گر به ذلت برسی پست نگردی مردی

اهل عالم همه بازیچه دست هوسند

گر تو بازیچه این دست نگردی مردی

دلتان همیشه آرام...

ماهیها از تلاطم دریا به خدا شکایت بردند، دریا که آرام شد اسیر تور صیادان شدند...

تلاطم های زندگی حکمتی از خداست، از او بخواهیم دلمان آرام باشد نه اطرافمان.

نیاز نیست انسان بزرگی باشیم

"انسان بودن" خود نهایت بزرگی است

می توان ساده بود ولی انسان بود 

به همین سادگی...

دلم پرواز می خواهد 

دلم با تو پریدن در هوای باز می خواهد 

دلم آواز می خواهد 

دلم از تو سرودن با صدای ساز می خواهد 



چه بسیار آدمیانی که می آیند و می روند بی آنکه از خیالشان بگذرد که چنین موهبتی نیز وجود دارد که انسان بخواهد و احساس وجد کند از اینکه خودی ترین و محرم ترین چشمان عالم در او می نگرند...نگاه او به من کفایت می کرد برای سرمستی وصف ناپذیرم اگر چشمان عالمی حتی نسبت به من کور می شد...

محمود دولت آبادی