نغمه های عشق

همه عالم صدای نغمه اوست کو عاشقی که بشنود آواز

نغمه های عشق

همه عالم صدای نغمه اوست کو عاشقی که بشنود آواز

تقدیم به همه مادران

 

 

ای مادر عزیز، تو بهترین گل واژه هستی، هستی؛ تو غزل لطیف روزگاری؛ تو دیوان محبت هایی؛ تو سرود جویباری؛ تو اقیانوس عشقی؛ تو دفتر رنج های نامکتوبی. اکنون که من از تو هستی یافته ام جانم فدایت باد! 

روزت مبارک

تولد ۱ سالگی

امروز تولد یکسالگی نغمه های عشق و یک آغاز و شروع وبلاگ نویسی منه  

تولد هر سه مبارککککککککک   

مخصوصن تولد وبلاگ نویسی من خیلی مبارک  که اصلن خوشم از این کار نمی اومد چون بلد نبودم یکبار نشد دوران تحصیل خودم انشا بنویسم حالا فکرشو بکنید شروع کنم وبلاگ نویسی حالا نغمه های عشق خب فرق می کنه هدفش چیزی دیگه و بیشتر از نوشته ها و اشعار دیگران استفاده می کنم  ولی یک آغازززززززززززززززززززززززززز  برای من عالی بود  

 

شاد باشید

بر آن ها که عشق می ورزند ،زمان را آغاز و پایانی نیست...

گذشت زمان بر آن ها که منتظر می مانند بسیار کند،بر آن ها که می هراسند بسیار تند، بر آن ها که زانوی غم در بغل می گیرند بسیار طولانی و بر آن ها که به سرخوشی می گذرانند بسیار کوتاه است اما، بر آن ها که عشق می ورزند ،زمان را آغاز و پایانی نیست.

*رنگ عشق*

در و دیوار دنیا رنگی است. رنگ عشق.
خدا جهان را رنگ کرده است. رنگ عشق.
و این رنگ همیشه تازه است و هرگز خشک نخواهد شد.
از هر طرف که بگذری، لباست به گوشه‌ای خواهد گرفت و رنگی خواهی شد.
اما کاش چندان هم محتاط نباشی؛ شاد باش و بی‌پروا بگذر،
که خدا کسی را دوست‌تر دارد که لباسش رنگی‌تر است

من خدا را و خودم را و جهان را دوست دارم...

 

من زمین و آسمان را،  کهـکشان را دوست دارم

من پل رنگین کمان را،  آفتاب مهربان رادوست دارم

ابرهای پر ز باران، کوهساران، ماهتاب و لاله زاران

من تمام مردم خوب جهان را دوست دارم

عاشقان ناتوان را، عشق های بی امان را

 من تمام شاپرکهای جهان را دوست دارم

دوستی های نهان را،  خنده های ناگهان را

 بوسه های صادق و سرشارمان را

 من تمام درد های تلخ و شیرین جهان را  دوست دارم

مادران را 

قلبهای پاکشان را

اشکهای نابشان را

دستهای گرمشان را

حرفهای از صمیم قلبشان را

شور و شوق چشمشان را

من تمام ساکنان قلبهای عاشقان را دوست دارم

من دروغ بچگان را

شیطنتهای همیشه بکرشان را

رازشان را

پاکی احساسشان را

خنده های شادشان را

بادبادکهای قشنگ و نازشان را

دستهای کوچک وپربارشان را

هر نگاه خالی از نیرنگشان را

اعتماد خالی از تردیدشان را

من تمام شیطنتهای جهان را دوست دارم

سایه های کاج های مهربان را

بید مجنون ها و برگ نازشان را

سروها و قامت رعنایشان را

نخلها و ارتفاع نابشان را

تاکها و مستی انگورشان را

سر کشی های شراب و ...

راستی من تمام درختان انگور جهان را دوست دارم

نازهای معشوقان زمان را

دل شکستنهای بی منظورشان را

بوسه های گرمشان را

قهرهای تلخشان را

آشتیهای زود هنگامشان را

عشقهای آتشین و پر رنگشان را

قلبهای بی تاب و تنگشان را

آشنایی های پرلبخند شان را

و خداحافظی های پر اشکشان را

گریه های شوقشان را

ضربه های قلبشان را

حرفهای بی حد و مرزشان را

من تمام عشق های جاودان را  دوست دارم

لیلی و مجنونمان را

خسرو و شیرینمان را

کوه کن فرهادمان را....

 

یادم آ مد !

من خدا را و خودم را و جهان را

دوست دارم

دوست دارم

دوست دارم

می پرستم.....

تا ابد هر جا که هستم

دختری به کوروش کبیر گفت:من عاشقت هستم.کوروش گفت:لیاقت شما برادرم است که از من زیباتر است و پشت سره شما ایستاده،دخترک برگشت و دید کسی‌ نیست.کوروش گفت:اگر عاشق بودی پشت سرت را نگاه نمی‌کردی.

تصویر عشق

ای‌ که‌ می‌پرسی‌ نشان‌ عشق‌ چیست،‌ عشق‌ چیزی‌ جز ظهور مهر نیست‌

عشق‌ یعنی‌ مهر بی‌اما، عشق‌ یعنی‌ رفتن‌ با پای‌ سر

عشق‌ یعنی‌ دل‌ تپیدن‌ بهر دوست،‌ عشق‌ یعنی‌ جان‌ من‌ قربان‌ اوست‌

عشق‌ یعنی‌ مستی‌ از چشمان‌ او، بی‌لب‌ و بی‌جرعه، بی‌می، بی‌سبو

عشق‌ یعنی‌ عاشق‌ بی‌زحمتی،‌ عشق‌ یعنی‌ بوسه‌ بی‌شهوتی‌

عشق‌ یار مهربان‌ زندگی،‌ بادبان‌ و نردبان‌ زندگی‌

عشق‌ یعنی‌ دشت‌ گلکاری‌ شده،‌ در کویری‌ چشمه‌ای‌ جاری‌ شده‌

یک‌ شقایق‌ در میان‌ دشت‌ خار، باور امکان‌ با یک‌ گل‌ بهار

در خزانی‌ برگ ریز و زرد و سخت،‌ عشق تاب‌ آخرین‌ برگ‌ درخت‌

عشق‌ یعنی‌ روح‌ را آراستن‌، بی‌شمار افتادن‌ و برخاستن‌

عشق‌ یعنی‌ زشتی‌ زیبا شده،‌ عشق‌ یعنی‌ گنگی‌ گویا شده‌

عشق‌ یعنی‌ ترش‌ را شیرین‌ کنی،‌ عشق‌ یعنی‌ نیش‌ را نوشین‌ کنی‌

عشق‌ یعنی‌ اینکه‌ انگوری‌ کنی،‌ عشق‌ یعنی‌ اینکه‌ زنبوری‌ کنی‌

عشق‌ یعنی‌ مهربانی‌ درعمل،‌ خلق‌ کیفیت‌ به‌ کندوی‌ عسل‌

عشق، رنج‌ مهربانی‌ داشتن،‌ زخم‌ درک‌ آسمانی‌ داشتن‌

عشق‌ یعنی‌ گل‌ بجای‌ خار باش،‌ پل‌ بجای‌ این‌ همه‌ دیوار باش‌

عشق‌ یعنی‌ یک‌ نگاه‌ آشنا، دیدن‌ افتادگان‌ زیر پا

زیرلب‌ با خود ترنم‌ داشتن،‌ بر لب‌ غمگین‌ تبسم‌ کاشتن‌

عشق، آزادی، رهایی، ایمنی،‌ عشق، زیبایی، زلالی، روشنی‌

عشق‌ یعنی‌ تنگ‌ بی ‌ماهی‌ شده،‌ عشق‌ یعنی‌ ماهی‌ راهی‌ شده‌

عشق‌ یعنی‌ مرغهای‌ خوش‌ نفس،‌ بردن‌ آنها به‌ بیرون‌ از قفس‌

عشق‌ یعنی‌ برگ‌ روی‌ ساقه‌ها، عشق‌ یعنی‌ گل‌ به‌ روی‌ شاخه‌ها

عشق‌ یعنی‌ جنگل‌ دور از تبر، دوری‌ سرسبزی‌ از خوف‌ و خطر

آسمان‌ آبی‌ دور از غبار، چشمک‌ یک‌ اختر دنباله‌دار

عشق‌ یعنی‌ از بدیها اجتناب،‌ بردن‌ پروانه‌ از لای‌ کتاب‌

عشق‌ زندان‌ بدون‌ شهروند، عشق‌ زندانبان‌ بدون‌ شهربند

در میان‌ این‌ همه‌ غوغا و شر، عشق‌ یعنی‌ کاهش‌ رنج‌ بشر

ای‌ توانا ناتوان‌ عشق‌ باش‌ پهلوانا، پهلوان‌ عشق‌ باش‌

پوریای‌ عشق‌ باش‌ ای‌ پهلوان،‌ تکیه‌ کمتر کن‌ به‌ زور پهلوان‌

عشق‌ یعنی‌ تشنه‌ای‌ خود نیز اگر، واگذاری‌ آب‌ را بر تشنه‌تر

عشق‌ یعنی‌ ساقی‌ کوثر شدن،‌ بی‌پر و بی‌پیکر و بی‌ سرشدن‌

نیمه‌ شب‌ سرمست‌ از جام‌ سروش،‌ در به‌ در انبان‌ خرما روی‌ دوش‌

عشق‌ یعنی‌ خدمت‌ بی‌منتی،‌ عشق‌ یعنی‌ طاعت‌ بی‌جنتی‌

گاه‌ بر بی‌احترامی‌ احترام‌، بخشش‌ و مردی‌ به‌ جای‌ انتقام‌

عشق‌ را دیدی‌ خودت‌ را خاک‌ کن،‌ سینه‌ات‌ را در حضورش‌ چاک‌ کن‌

عشق‌ آمد خویش‌ را گم‌ کن‌ عزیز، قوتت‌ را قوت‌ مردم‌ کن‌ عزیز

عشق‌ یعنی‌ مشکلی‌ آسان‌ کنی،‌ دردی‌ از درمانده‌ای‌ درمان‌ کنی‌

عشق‌ یعنی‌ خویشتن‌ را گم‌ کنی،‌ عشق‌ یعنی‌ خویش‌ را گندم‌ کنی‌

عشق‌ یعنی‌ خویشتن‌ را نان‌ کنی،‌ مهربانی‌ را چنین‌ ارزان‌ کنی‌

عشق‌ یعنی‌ نان‌ ده‌ و از دین‌ مپرس،‌ در مقام‌ بخشش‌ از آئین‌ مپرس‌

هرکسی‌ او را خدایش‌ جان‌ دهد، آدمی‌ باید که‌ او را نان‌ دهد

در تنور عاشقی‌ سردی‌ مکن،‌ در مقام‌ عشق‌ نامردی‌ مکن‌

لاف‌ مردی‌ می‌زنی‌ مردانه‌ باش،‌ در مسیر عاشقی‌ افسانه‌ باش‌

دین‌ نداری‌ مردی‌ آزاده‌ شو، هر چه‌ بالا می‌روی‌ افتاده‌ شو

در پناه‌ دین‌ دکان داری‌ مکن،‌ چون‌ به‌ خلوت‌ می‌روی‌ کاری‌ مکن‌

جام‌ انگوری‌ و سرمستی‌ بنوش‌، جامه‌ تقوی‌ به‌ تردستی‌ مپوش‌

عشق‌ یعنی‌ ظاهر باطن‌نما، باطنی‌ آکنده‌ از نور خدا

عشق‌ یعنی‌ عارف‌ بی‌خرقه‌ای‌، عشق‌ یعنی‌ بنده‌ بی‌فرقه‌ای‌

عشق‌ یعنی‌ آن‌ چنان‌ در نیستی،‌ تا که‌ معشوقت‌ نداند کیستی‌

عشق‌ باباطاهر عریان‌ شده،‌ در دوبیتی‌های‌ خود پنهان‌ شده‌

عاشقی‌ یعنی‌ دوبیتی‌های‌ او، مختصر، ساده، ولی‌ پر های‌ و هو

عشق‌ یعنی‌ جسم‌ روحانی‌ شده،‌ قلب‌ خورشیدی‌ نورانی‌ شده‌

عشق‌ یعنی‌ ذهن‌ زیبا آفرین،‌ آسمانی‌ کردن‌ روی‌ زمین‌

هر که‌ با عشق‌ آشنا شد مست‌ شد، وارد یک‌ راه‌ بی‌ بن‌بست‌ شد

هر کجا عشق‌ آید و ساکن‌ شود، هر چه‌ ناممکن‌ بود ممکن‌ شود

در جهان‌ هر کار خوب‌ و ماندنی‌ است‌، ردپای‌ عشق‌ در او دیدنی‌ست‌

«سالک» آری‌ عشق‌ رمزی‌ در دل‌ست،‌ شرح‌ و وصف‌ عشق‌ کاری‌ مشکل‌ست‌

عشق‌ یعنی‌ شور هستی‌ در کلام،‌ عشق‌ یعنی‌ شعر، مستی،‌ والسلام‌

 ‌مجتبی‌ کاشانی‌