نغمه های عشق

همه عالم صدای نغمه اوست کو عاشقی که بشنود آواز

نغمه های عشق

همه عالم صدای نغمه اوست کو عاشقی که بشنود آواز

عشق

عشق بزرگترین هدیه خداوند است. هنر آنرا بیاموز...آواز آن، جشن آنرا بیاموز. عشق نیازی قطعی است:درست همانگونه جسم بدون غذا نمی تواند زنده بماند،بدون عشق روح را یارای زنده ماندن نیست...!

آخرین زنگ دنیا

خدا می داند !!!
ولی آنروز که آخرین زنگ دنیا می خورد
دیگر نه می شود تقلب کرد و نه میشود سر کسی را کلاه گذاشت.
آنروز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش ، از جلسه امتحان هم کوچکتر بود.
آنروز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال سختی بود
سوالی که بیش از یک بار نمی توان به آن پاسخ داد.
خدا کند آنروز که آخرین زنگ دنیا می خورد
روی تخته سیاه قیامت اسم ما را جز خوبها بنویسند.
خدا کند حواسمان بوده باشد
زنگهای تفریح آنقدر در حیاط نمانده باشیم که حیات یادمان رفته باشد.
خدا کند که دفتر زندگیمان را جلد کرده باشیم و بدانیم دنیا چرک نویسی بیش نیست

پنج صفت مداد

ﺩﺭ ﻣﺪﺍﺩ ﭘﻨﺞ ﺻﻔﺖ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺸﺎﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﯼ، ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮﺕ ﺑﺎ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯽ ﺭﺳﯽ :
ﺻﻔﺖ ﺍﻭﻝ :
ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﻨﯽ، ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﯽ ﮐﻪ
ﺩﺳﺘﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺣﺮﮐﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .
ﺍﺳﻢ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ،
ﺍﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﺍﺵ ﺣﺮﮐﺖ ﺩﻫﺪ .
ﺻﻔﺖ ﺩﻭﻡ :
ﺑﺎﯾﺪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭼﻪ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﯽ ﺩﺳﺖ ﺑﮑﺸﯽ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺪﺍﺩ ﺗﺮﺍﺵ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﯽ .
ﺍﯾﻦ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻣﺪﺍﺩ ﮐﻤﯽ ﺭﻧﺞ ﺑﮑﺸﺪ ﺍﻣﺎ ﺁﺧﺮ ﮐﺎﺭ، ﻧﻮﮐﺶ ﺗﯿﺰ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﻭ ﺍﺛﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ ﻇﺮﯾﻒ ﺗﺮ ﻭ ﺑﺎﺭﯾﮏ ﺗﺮ،
ﭘﺲ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻧﺞ ﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﯽ،
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻧﺞ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮﯼ ﺷﻮﯼ .
ﺻﻔﺖ ﺳﻮﻡ :
ﻣﺪﺍﺩ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﮏ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ، ﺍﺯ ﭘﺎﮎ ﮐﻦ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﻢ .
ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺗﺼﺤﯿﺢ ﯾﮏ ﮐﺎﺭ ﺧﻄﺎ، ﮐﺎﺭ ﺑﺪﯼ ﻧﯿﺴﺖ،
ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ، ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ .
ﺻﻔﺖ ﭼﻬﺎﺭﻡ :
ﭼﻮﺏ ﯾﺎ ﺷﮑﻞ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﻣﺪﺍﺩ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ،
ﺯﻏﺎﻟﯽ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﭼﻮﺏ ﺍﺳﺖ .
ﭘﺲ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺵ ﺩﺭﻭﻧﺖ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ ﺍﺳﺖ.
ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ
ﭘﻨﺠﻤﯿﻦ ﺻﻔﺖ ﻣﺪﺍﺩ :
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺛﺮﯼ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ .
ﭘﺲ ﺑﺪﺍﻥ ﺍﺯ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺩﯼ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯼ .
ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﺣﺮﮐﺎﺕ ﺗﻮ ﻫﺸﯿﺎﺭﺍﻧﻪ ﺑﺎﺷﺪ

قدرلحظه هایمان را بدانیم...

بعضی ها؛
شبیه عطر بهارنارنجی هستند در کوچه پس کوچه های پیچ در پیچ دلت،
نفس میکشی...
آنقدر عمیق؛ که عطر بودنشان را تا آخرین ثانیه ی عمرت؛ در ریه هات ذخیره کنی... بعضی ها؛
شبیه ماهی قرمز کوچکی هستند که افتاده اند در تنگ بلورین روزگارت؛
جانت را با جان و دل در هوایشان؛ تازه میکنی... بعضی ها؛.... بعضی ها؛
آرامش مطلقند؛
لبخندشان...
تلالو برق چشمانشان؛
صدای آرامشان...
اصلِ کار، تپش قلبشان...
انگار که یک دنیا آرامش را به رگ و ریشه ات تزریق میکند ... و آنقدر عزیزند؛
آن قدر بکرند؛
که دلت نمی آید حتی یک انگشتت هم بخورد بهشان...
میترسی تمام شوند و تو بمانی و یک دنیا حسرت... بعضی ها؛
بودنشان...
همین ساده بودنشان...
همین نفس کشیدنشان؛
یک عالمه لبخند می نشاند روی گوشه لبمان... وچه دلنشین قدر این لحظات را دانستن.. و چه تلخ گذشتن از همه ی این زیبایی ها, دلخوشی ها,خوبی ها... و خاکستر کردن هر آنچه زمانی در خاطرمان زیبا بودو دیگر نیست...قدرلحظه هایمان را بدانیم...

به او " توکل " کن

دل بــســـپــار...

به آتشی که نمى سوزاند
" ابراهیم " را

و دریایى که غرق نمی کند
" موسى " را

نهنگی که نمیخورد
"یونس"را

کودکی که مادرش او را
به دست موجهاى " نیل " می سپارد
تا برسد به خانه ی تشنه به خونش

دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد

آیا هنوز هم نیاموختی ؟!
که اگر همه ی عالم
قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد ،
" نمی توانند "
پس
به " تدبیرش " اعتماد کن
به " حکمتش " دل بسپار
به او " توکل " کن
و به سمت او ”قدمی بردار"...

سینه بی عشق مباد

آنکه آموخت به ما درس محبت می خواست 
جان چراغان کنی از عشق کسی
به امیدش ببری رنج بسی
تب و تابی بُوَدَت هر نفسی
به وصالی برسی یا نرسی
سینه بی عشق مباد !..
(فریدون مشیری)

تو خوب باش

انسان هایی هستند
که دیوار بلندت را می بینند
ولی به دنبال همان یک آجر لق میان دیوارتد هستند که ،
تو را فرو بریزند ...!
تا تو را انکار کنند ...!
تا از رویت رد شوند ...!
مراقب باش !
دست روزگار هلت میدهد ؛
ولی قرار نیست تو بیفتی ،
اگر بی تاب نباشی و خودت را به آسمان گره زده باشی ،
اوج می گیری ...
به همین سادگی ... تو خوب باش ،
حتی اگر آدم های اطرافت خوب نیستند ،
تو خوب باش ،
حتی اگر همه از خوبی هایت سو استفاده کردند 
تو خوب باش ،
حتی اگر جواب خوبی هایت را با بدی دادند ،
تو خوب باش ،
همین خوب ها هستند که زمین را برای زندگی زیبا می کنند 
زندگی رقص واژگان است